کوچه ی مهتاب فقط خاطره بود...

هدیه به یک همنفس..

 

عشق/جدایی

...دو دریچه‌ دو نگاه دو پنجره

...دو رفیق دو همنشین دو حنجره

...دو  مسافر تو مسیر زندگی

...دو عزیز دو همدم همیشگی

...با هم از غروب و سایه رد شدیم

...قصه عاشقی رو بلد شدیم

...فکر میکردیم آخر قصه اینه

...جز خدا هیچکی ما رو نمیبینه

...دو غریبه دو تا قلب در به در

...دو تا دلواپس این چشمای تر

...دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین

...دو تا دور افتاده تنها نشین

...عاقبت جدا شدن دستای ما

...گم شدیم تو غربت غریبه ها

...آخر اون همه لبخند و سرود

...چشم پر حسادت زمونه بود

...دو غریبه دو تا قلب در به در...

 

 

 

 

 ماهی شده بود باورش ،تور اگه بندازن سرش ،میشه عروس ماهی ها،شاه ماهی میشه همسرش ،ماهیه باورش نبود ،توراگه بندازن سرش ،نگاه گرم ماهیگیر میشه نگاه آخرش... 

اسفندماه

 

 نجوای دل...

رفتم و توشهر عشقم،دلم و تنها گذاشتم دیگه حتی واسه موندن یه بهونه هم نداشتم..باهمه روح و وجودم یه دل شکسته بودم..آره دل شکسته بودم باتمامی وجودم..میگن این 2روز دنیا،جای غم خوردن نداره..چه جوری آروم بگیره اون دلی که جا نداره......

 

.میگن سقف آرزوهاتونو تاجایی بالا ببرید که بتونید چراغی بهش وصل کنید...حق با اوناست...باید سقف آرزوهامو کوچکتر کنم...

 

 

 

 

 

در آن هنگام که دستان نسیمی سرد از روی سنگ فرش هر خیابان میبرد پوسیده برگی زرد،در این اندیشه میمانم اگر روزی بیفتم از دو چشمانت کدامین باد خواهد برد تن سرد فروپاشیده ی من را؟.....

 

*****

هاشور میزنم تمام خنده هایم را

.

.

.

 

وپنهان میشوم در آخرین برگ خاطرات

.

.

.

.

آری

جا نمیشود خوشبختی در دستان کوچک من.....

*****

 

 

به که گویم غم خویش؟به سکوت شب سرد؟یا گل پرپر یاس؟

ای سراپا همه ناز ،دوریت را چه کنم؟تونباشی من به یک پلک زدن خواهم مرد....

 

 

 

♥ܓܨܓܨ ♥
نوشته شده در 1 آذر 1389برچسب:,ساعت 1:12 توسط مهتاب| |


Power By: LoxBlog.Com