دوای عاشقی نگاه یاره..


کوچه ی مهتاب فقط خاطره بود...

هدیه به یک همنفس..

اگه گریه بزاره مینویسم کدام لحظه تو را از من جدا کرد ..نگو اصلا نفهمیدی نگو نه ،تو بودی اونکه دستامو رها کرد..خودت گفتی خداحافظ تموم شد،منو تو سهممون از عشق این بود ؟خودتو حرمت عشق و شکستی ،بریدی، آخر قصه همین بود؟اگه مهلت بدی یادت میارم ،روزایی رو که بی تو عین شب بود...تموم سهمم از دنیا عزیزم بزار یادت بیارم یک وجب بود...؟

بهت دادم تموم آسمونو خودم ماهت شدم آروم بگیری..حالا ستاره ها دورت نشستن منو ابری گذاشتی داری میری؟

بیا برگرد از این بن بست بی عشق بزار این قصه اینجوری نباشه ،آخه بذر جدایی رو چرا تو..چرا دستای تو باید بپاشه..؟خداحافظ نوشتن کار من نیست آخه خیلی باهات ناگفته دارم ...اگر گریه بزاره مینویسم ،اگه مهلت بدی یادت میارم ..خوت گفتی خداحافظ تموم شد...من و تو سهممون از عشق این بود؟خودتو حرمت عشق و شکستی بریدی ،آخر قصه همین بود؟...


تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدم..

باغبان از پی من تند دوید، سیب را دست تو دید ..غضب آلود به من کرد نگاه ..سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی ..و هنوز سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان میدهد آزارم، و من انیشه کنان غرق این پندارم که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت...

*****


دستهایت را چون خاطره ای سوزان در دستان عاشق من بگذار و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازش های لبهای عاشق من بسپار ..یاد ما را خواهد برد...


 

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.
ادامه مطلب... باید عضو بشی!!!
♥ܓܨܓܨ ♥

نظرات شما عزیزان:

حامد
ساعت17:34---4 آذر 1389
شعرت هم خیلی قشنگه
پاسخ:2بار_2تا_نظربرات نوشتم تو وبلاكت اما هر2بارparid..ثبت نشد..خيلي حيف شد.. اما ممنون بخاطرتعريفت....انشالله جبران كنيم


حامد
ساعت17:32---4 آذر 1389
سلام آپم

یه سر بزن بهم
http://blackroseee.blogfa.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در 4 آذر 1389برچسب:,ساعت 11:38 توسط مهتاب| |


Power By: LoxBlog.Com